داستان زن بیوه همسایه

سلام به شما دوستان عزیز من پدرام هستم ۳۳ سالمه مجرد هستم

۹۰ سانتی متر هستش ببخشید ۱۹۰ سانتی متر داشتم میرفتم یه مقدار فری هستش که پوستم گندمیه تیره هستش محل بهم گفتن پدرام نردبون تو همیشه کسی اگه نیاز به نردبان داشت همیشه مثل تو برام عوض کن برو بالا فلان کار رو بکن البته این لقب حضرت مسخره بود حضرت علی چه بود �اصه‌ی مدت گذشت احساس کردم دارم پیر میشم گذاشته بود و اکثر دوستان ازدواج کرده بودند خلاصه دوستان پرسیدی کردی گفتم اگه کسی مناسبی پیدا کردیم به من خبر بده وقتی که ۷۸ مرد که دوستام پیشنهاد دارم ولی هیچکدوم با امید من نبود فقط تنها یکی با من بود که وقتی باهاش صحبت کردم فهمیدم یکی از زن های بیوه همسایه و هستش البته شما تا اسم زن بیوه رو میشنویم فکر میکنیم یه خانمی که ۵۰ سال شوهرش را از دست داده هستش و با کلی بچه ولی اون خانمی که مدنظر من امروز این طور نبود این خانم از شوهرش طلاق گرفته بود یه ماه از ازدواج گذشته بود سال و جمع شده بودند دو سالی میشد که طلاق گرفته بودن دخترم یه دختر باهوش با ادب رضا کرد و تحصیل کرده بود به خاطر همین هم به نظر من به خدا جان کرد نکته جالب دیگر اینکه سنی هم نداشت و فکر میکنه حتما باید ۵ سالش باشه و این طور نبود کوچکتر از من بود اونم ۲۵ سالش بود بله این هشت سال از من کوچکتر بود هم باعث شده بود که من بیشتر از قبل بشم همسایه و شوق هم داشت و یه جورایی میشه گفت اثر پای خودش زندگی می کرد اما چه کسی نبود همین هم منو بیشتر از قبل به خودش اجازه کرد روزها و روزها گذر تصمیم گرفتیم با خانواده صحبت کنیم به خواستگاری زن بیوه یا دختری به یاسمن بهتر بگم دختر همسایه مون که من واقعا شوکه شده بودم با همون نگاه اول که دیدم دهنم باز موند خلاصه همه چیز را آماده کردیم و رفتیم خواستگاری وقتی که رفتی خواستگاری دختر هم تعجب کرده بود با سی ام دی وقتی براش توضیح دادیم این از بنگاه باید فکر کنم و بیشتر باهاتون آشنا بشم داخلی چشم بسته نمیشه بعد از تو دارم من هم بیشتر از قبل از باهوشی آمده باید شد این تحقیقات خود را انجام داده و وقتی که فریدون یک پسر ایده آل باشد گفتم قبول کردم از این که تا آخر تابستان همراه گرفت

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *