دوست خواهرم ترلان

آرش من دوست دارم به دل من میلاد هستم داستانی که می خوام براتون تعریف کنم

در مورد دوستم هستش البته قبل از اینکه دوست من باشی دوست خواهرم هستش خواهرم تا الان ۲۳ ساله یکی از بهترین دوست داشت که اسمش امروزه وقتی که باهم بچه بودن همدیگر را می شناختم از دوران دبستان با هم رسیدند تا الان دوست خواهرم این دختره واقعا هستش که همیشه سنگ کنه دختر خوبی باشه حداقل دوست داره ظاهراً اینطور باشه من می خوام براتون تعریف کنم در مورد وقتی هست که دوست خواهرم یا بهتر بگم دوست دارم تو خونه بخاطر درس خوندن از خودم بگم ما یک خانواده ۴ نفره هستیم من خواهرم تا الان مامان و بابا من ۲۷ سالمه دانشجوی هستم من هم گندمی روشن از چشم هم کمرنگ هستش هم هستش خانم ۲۴ ساله دوست خواهرم النازم اونم ۲۳ سالشه باشم کارمند بانک هستش معلم هست شما مادرم پرستار هستش خلاصه دیگه خانواده ای زندگی می کنیم که تا الان از لحاظ فرهنگی مالی از لحاظ مذهبی هم به هم بیاید وقتی که بچه بودم مامان و بابام با مامان بابای �ناز می‌گفتم انشالله که بچه ها خوششون اومد کی بهتر است شما بیشتر باشد من باورم شده ولی وقتی که بزرگ شدم احساس کردم خیلی دوسش دارم به خاطر همین مسائل کردم این خانواده بفهمیم ولی متاسفانه اونا هم می‌کردم ندارم شوخی می‌کنند و به دوران بچگی که مامان بابا به این شوخی کردم ولی یه روز میشه به مامان بابام گفتم مامانا فردا باهاتون حرف همه میدونن جدی نگرفتم رسیدم تصمیم گرفتم با ما صحبت کنم و با هم اولش فکر میکردم دارمش بعد دیدم که بعضی و خیلی باور کردم خیلی خوشحال شده بودم که تصمیم گرفتیم قبل از هر چیز با خودت �‌خواهم تا الان صحبت کنیم که تا الان هم با دوست شناسایی کنیم و همینطور هم شد و هم ثابت کرد و آن رفتیم خواستگاری خدا چگونه هم از خداشونه مسلمان و به دادم خدارو شکر دو ساله ازدواج کردیم و یه بچه خوشگل به اسم امیر پارسا داریم از این که فقط داستان را همراهی کرده است

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *