داستان

سلام به شما عزیزان

همیشه در سال عزیزانی که در پشت صحنه هستند و عزیزانی که در جلوی سند هستند من همه شما عزیزان را دوست دارم ماجرایی که می خوام براتون تعریف کنم در مورد بهترین دوست من هستش و دوست دختری که من عاشق شدم برای اولین باره که او را دیدم با نگاه اول به او را خیلی خیلی دوست داشتم اون قدر اونو دوست داشتم با خودم گفتم این باید دوست دختر آینده من باشه ولی مونده بودم چطور رابطه با آن شروع کنم بالاخره هر رابطه ای که شروعی داره ولی نمیدونستم با چه کنم من اون رو زیاد نمی شناختم فقط با یک نگاه در یکی از فروشگاههای زنجیره ای بودن واقعا باورش برام سخت شده بود که چرا من این کارها را می کنم �د بود که دلیل شرایطی حساس برهه‌های زمانی بعد ما نتونیم انسان‌های خوبی باشیم بله ما تلاش خود را می‌کنیم ولی در کنار اینکه تلاش‌هایی در کنار ما هستش شما هم دوست دارید انسان های خیلی خوبی باشیم چرا که هرکس فرد خوبی باشد بالاخره دوست و دوست دختر یا همسر یا به خوبی در آینده نصیب می شود ولی اگر خدای نکرده آدم بدی باشیم این بد بودن ما نتیجه بسیار و عاقبت خیلی بدی دارد ممکن است نسل های بعد ما هم که این مرز دچار شود به خاطر همین باید در قدم اول خود را دوست داشته باشیم و در قدم های دیگر سایر افراد انسان‌هایی که دور و برمان هستند ولی این را بدانیم حواسمان باشد کسانی که هستند که از این دوست داشتید که ما برای آنها ایجاد کرده‌ایم سوء استفاده کنند ولی متاسفانه ما باید هوشیار باشیم یعنی اگر کسی باشد که جنبه خوبی و محبت ما را نداشته باشد تو محبت نکنید زیرا که محبت زیادی باعث شک و تردید و در نهایت باعث بروز مشکلات زیادی می شود وقتی که شما یک نفر را دوست دارید حتما بگویم شما را دوست دارم زیرا اگر نگویید ممکن است روزی فرصت یک فرد دیگر عاشق شود و به او درخواست ازدواج شده است و این امر باعث می‌شود که وقتی ما یک شخص را دوست داریم باید هرچه زودتر به هر بهانه ای که شده را ملاقات کنید با او قرار های دوستانه بگذاریم و با او بگویید که ما چقدر دوست دارم که تا آخر داستان ما

 

 

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *