داستان من و حاله سارام


سلام به گرمای گل های زیبای پاییزی من رضا هستم و 24 سالمه قدم 179 سانتی متر هستش و 78 کیلو گرم وزنمه.

البته اینو هم بگم قبلا وزنم خیلی بیشتر بود و نزدیک صد کیلو بودم تو هر جمعی میرفتم از دوستام هر سری یکی مسخره میکرد و به شکلی بهم ضربه میزد و همین عامل باعث شد برم باشگاه و از اونور هم دوستای جدیدی که تو باشگاه پیدا کرده بودم خیلی بهم کمک کرده بودن.

دوستای جدیدم هم مث اونا نبودن و منو مسخره نمیکردن اتافاقا بر عکس میگفتن شما که وزنتون بالاست می تونین هم چربی سوزی کنین هم ماهیچه های  قوی تر و بزرگتری نسبت به ماها که چاقیم داشته باشین همین عوامل دست به دست هم داد که تمرکزم رو کلا بزارم برای ورزش و بدنسازیم تو عرض چند ماه تونستم 22 کیلو گرم وزن کم کنم این مدت هم که میرفتم باشگاه رابطم رو با اون دوستایی که منو قبلا مسخره میکردن قطع کره بودم.

تا اینکه یکی از همونا منو تو باشگاه دید کلاخیلی تعجب کرده بود باورش نمیشد اول منو نشناخت بعد که فهمید خودمم به قول شاعر برگاش ریخته بود.

خلاصه اون هر چی میگفت محل بهش نمیدادم و هی میخواست سر صحبتو باهام باز کنه ولی من بهش روم نمیداد.

خوب دوستان ماجرا از اونجا شروع شد که خالم سارا که اونم مثل من مجرد بود اومده بود خونه اونم مثل خیلی از دوستام چند ماه نیومده بود خونه وقتی اومد منو دید تعجب کرد با مکث بهم نگاه کرد و گفت سلام.

خلاصه سلام سردی داد و رفت بعد که رفت پیش مامانم گفت رضا کجاست و اون کیه که تو خونست مامانمم خندید گفت اونی که درو باز کرد خود رضا بوده توام مث خیلیا نفهمیدی اون رضاست دیدم بعدش خاله سارا دون دون اومدو بغلم کرد گفت ببخشید خاله نفهمیدم ویی فکر کردم مهمونی منم خندیدمو گفتم خاله دیگه این چند ماه بکوب رفتم باشگاه و وزن کم کردم.

خوب دوستان مرسی ازتون که داستانمو خوندین این دوستانو گفتم برا اون دسته از دوستانی که مثل من اضافه وزن داشتن حتما برین باشگاه سعی کنین تناسب اندام خوبی داشته باشین.

مرسی ازتون بدرود