داستان من و دوست خواهرم

سلام به همه ی شما خوبان من میلاد هستم قدم 184 سانتی متر و 59 کیلوگرم هستم قد بلند ولاغرم طوذی که وقتی میرم حموم همه نگران این هستن نکنه یهو بیوفتم توی چاه حموم برای همین همیشه وقتی میرم حموم دم در حمام یه نفر منتظره و سر یک دقیقه ازم خبر میگیره و منم جوابشو میدم.

یه روز مثه همیشه که تصمیم گرفته بودم برم حموم دیدم کسی خونه نیست اخه جمعه بود خانواده رفته بودن دیدن فامیل خواهرم هم رفته بود دیدن بهترین دوستش.

واینطور بود که من دلمو زدم به دریا و تصمیم گرفتم برم حموم البته خیلی دو دل بودم چون اگه برام اتفاقی میوفتاد کسی نیست منو نجات بده و من بدون اینکه کسی متوجه بشه توی چاه خفه میشم و میمیرم اخه مق چاه خیلی زیاده من بر عکس بقیه اعضای خانواده لاغرم بقیه خیلی چاق تر هستن و اگه بیوفتن توی چاه حموم چیزیشون نمیشه خلاصه من رفتم حموم با اینکه خیلی دو لدل بودم با خودم گفتم توکل به خدا ببینیم چی میشه.

خلاصه رفتم حموم همین که خواستم لیف رو بردارم پام خورد به صابون گلنار لیز خوردم سریع خواستم دستمو بگیرم به شیر حموم ولی ای دل غافل دستم به جایی بند نشد و افتا داشتم میوفتادم ته چاه که فریاد میزدم از اونور هم با چنگو دندون چنگ میزدم به کف حموم که دیر تر بیوفتم خلاصه دیدم یه دختری اومد بله دوست خواهرم بود گفت وای چی شده گفتم گی شده رو ول کن اوسگول منو نجات بده گفت اوسگول عمته ادبت کجاست گفتم ادبم پیش عمت گیر کرده.

گفتم به درک تهایت میمیرم منو نجات نده یهو دیدم اشک تو چشاش جمع شد گفتم دیه تو بخوای هم من دستتو نمیگیرم و نجات هم پیدا نمیکنم.

که گفت احمق جون صابون رفت تو چشام به خاطر همینه فکر کردی دارم برات گریه میکنم.

خلاصه منو نجات نداد منم تصمیم گرفتم تیر اخرمو شلیک کنم بهش گفتم اگه منو نجات بدی من میگیرمت و نمیزارم تبدیل بشی به ترشی چشاش پر اشک شد دستمو گرفت گفت مرسی عزیزم حالا شد خلاصه بچها چند سالیه باهاش ازدواج کردمو هر روز میزنم تو سرم و میگم کاش ازش نمیخواستم منو نجات بده .

خوب تویی که داستانو خوندی حاصری منو از این زندگی نجات بدی؟

 

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *