داستان نوه و پدر بزرگ

پریسا هستم و ۱۹ سالمه اولین دختر خانواده هستم

و همچنین اولین نوه نوه دختری خانواده و در کل دومین نوه خاندان حساب میشود از خودم بدم میاد من رئیس هستم و تازه قبول شدم دانشگاه ترم اول رشته مهندسی عمران هستم قدم قدم ۱۷۰ سانتی متر هستش باید ۵۸ کیلوگرم هستم خیلی احمد میدم همیشه با چند تن از دوستان میرم باشگاه ورزش می کنی از ورزش کردن لذت ببرید ماجرایی که می خوام براتون تعریف کنم در مورد یک ماه قبل از پیش که رفته بودم خونه پدر بزرگم یا بهتر بگم خونه بابابزرگ من به عنوان اولین رابطه خیلی خوبی باهاش دارم شبا تا صبح با پدربزرگم صحبت میکنیم از خاطرات قدیمی واسه میگه از خاطرات با مامان و بابام چطور باهم آشنا شدم البته اینو هم بگم که در بزرگه مادری من هستش و میدونم که میدونی پدربزرگ هایی که مادری هستند تقریباً یه جورایی میشه گفت بیشتر محبت دارم سال قبل بود امتحانات دانشگاه تازه تموم شده بود من واسه سرگرمی طرفی مثل همیشه و هفت سال دارم مادری که می خوام براتون بگم از این به بعد همیشه یادمه وقتی که رفته بودم خونه مادر بزرگم یه سطل آشغال اینجا بود واسه چیه استفاده شد و کسی ازش استفاده نمی‌کرد که در دنیا نشسته بودیم صحبت می‌کردم از این سطل آشغال از سوال پرسیدم گفتم ماجرا عاشقانه چیه ماجرای نداره دخترم آنقدر اصرار اسرار و اصرار کردم که آخرت در کلافه شد و بهش بهم گفت دخترم من خیلی دوست دارم خودتم میدونی ولی این ماجرا رو نمیشه واست بگم اگه بهت بگم دیگه اونو ای قبل نمیشی از من کلا تغییر میکنه بعد از کلی اصرار در قبول کرد و گفت لطفاً به کسی نگو ماجرای سطل آشغال قبل از این که با مامان بزرگم بهترین مادربزرگم آشنا بشه عاشق یه دختر دیگه بود و با اون ازدواج کرد ولی اون صدا اشغال باعث شد بهونه ای باشه واسه آشنایی پدربزرگم با همسر اولش من می دونستم که در بازار اولیه مصری داشته ولی نمی دونستم ماجرا بزرگ هم ادامه داده تعریف کرد آشغال بود ولی خوب قدیمی عاشقانه به اندازه کافی زیاد نبودم مثل الان همیشه سر صبح ساعت ۷ صبح سطل آشغال این خانم با همدیگه آشنا شدن با هم ازدواج کردم ولی متاسفانه بعد از سانحه تصادف که اوایل ازدواج شوند به وجود آمد همسر اول پدربزرگم به رحمت خدا رفت دوستان عزیز از این که تا آخر داستان ما را همراهی کرد این داستان گفتیم این که از دوستان این حرف که قدیما رو فراموش کردم ولی نمیدونم چه اتفاقاتی افتاد که همیشه به یاد قدیم باشی مقدم به یاد مرگ عزیزان از دست رفته تو که ما هم یه روز از این دنیا میرم و دست من کوتاه باشه و خودمان را برای مرگ آماده کنیم محبت کنیم همدیگر را دوست داشته باشیم به مستمندان کمک کنید از انجام

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *