سلام دوستان میلاد هستم تو یک خانواده خیلی شلوغ زندگی می کنی
بعد اونقدر شلوغ که باور نمیکنید که چندخواهروبرادردارد ما ۴ تا برادر و پنج تا خواهر که من فرزند آخر خانواده هستم ۱۸ سال دارم و تعریف کنم واسه تو تک تک حقیقته و تنها چیزهایی که دیدم با چشم واستون تعریف کنم همیشه من فانتزی های متفاوتی داشته و دوستان از اول بگم میلاد هستم ۱۸ سالمه قدم ۱۸۵ سانتی متر هستش و وزن من ۸۰ کیلو گرم هستش باورتون می شه بچه ها چیشد سالهای بعد از ۲۳ سال رشد هیچ کس باورش نمی شد که بشم قد بلند ترین فرد خانواده بچه که بودم همه مسخره میکردند و میگفتند میلاد کوتوله آرش چه جوره میگفتند اتل متل توتوله مورد تحقیق قرار می گرفتند ولی خودتون میدونید چوب خدا صدا نداره اونا رو طوری کرد که دیگه الان باید سرشون اونقدر بالا کن منو ببین که گردنش درد دیگه اونقدر می کند که گردنم درد میگه به خدا صدا نداره ولی درد شکست داشتم میگفتم حاشیه نداریم سر اصل مطلب یعنی زمانیکه تصمیم گرفتم برم خونه عمه بره خونه کوچکترین عمه هم سن خودم هم هستش و این ۲۰ سالشه تازه ازدواج کرده بله اسم شوهرش محمد هستشو پرستار هستش بیمارستان کار میکنه هم هم اسم نوشین هستشو اونم دانشجوی پرستاری هستش و از طریق دانشگاه با نامزدش آشنا شده خلاصه بگم برات من و عمه رابطه من خیلی باهم دیگه نمیگم خیلی فراتر از خیلی خوب مثل خواهر و برادر میمونه حتی نزدیک تر همیشه مشکلی واسه هر یکی از من پیش اومده دیگه نیومده واسه کمک خلاصه میخواستم این سری سورپرایز کنم خانم ها بهش نگم دارم میام خونه خونه اونا تو کردی خونه ما هم تهرانه البته زیاد فاصله نیست فقط کافی بود تا کسی در وصف فاصله خونه هاتون جا دو ساعتی هستش دیگه چیکار کنیم تهران و حسابی شلوغه تصمیم گرفتم برم در خونشون سنگ در خونه رو زدم گفتم �مور برق هستم به علت پرداخت نکردن بدهی برق تونمیخام قطع کنم لطفاً بیاین پایین چرا پرداخت کردیم به خدا پرداخت کردیم همین دیروز شوهرم پرداختند م خانم محترم داد نزنید یک اینگونه فکر میکنید چی شده بیان پایین هم صحبت میکنیم از پله میاد بالا صورت کردند که منو نبینه وقتی که آمد گفت آقا تورو خدا بعد نکنه آقا آقا ما اینجوری اونجوری خلاصه این حرفا رو زد که من سرطان برگردوندم باورتون نمیشه قرمز شده بودم خیلی ازش ندیده بودم انقدر عصبانی شده باشه از همونجا توی گوشم صدای سیلی که زد رو صورتم هنوز صداش هست تا یک ساعت گوشم زنگ میزنه من هنگ کردم و دارم نگاه میتونم باید توجه خود شوند و به کارکرد کلی معذرت خواهی کرد و خیلی هم خوشحال خودت رو برداشت تا حالا اومدم وای نمیدونم چی بگم هم از لحاظ از دست خودم ناراحت بودم همه زیر حاصل از واکنش ائمه چند روز اونجا بودم خیلی خوش گذشت بعد اومدم خونه مرسی دوستان از اینکه این داستان گوش کرد این راستا گفت واسه دوستانی که میخوان کار سوپرایز دارم دوستان عزیز هیچ موقع سوپرایز های مسخره انجام بدی نیست من هم حدی داره استفاده نکنید من سوپرایز های خورد امیدوارم شما دوستان عزیز یه داستان دیگه در مورد عمه خدانگهدار