داستان منو دوستام با دخترای فامیل و همسایه تو عروسی

امید هستم و ۳۱ سال داستانی که می خوام براتون تعریف کنم

ده سال پیش یعنی سال ۱۳۹۰ و اون موقع ۲۱ سالم بود البته اینو هم بگم که قدم ۱۹۰ سانتی متر هستش هستم و لاغر دارم بریم به گذشته یعنی ۱۰ سال پیش تلفن خونمون زنگ میخورد رفتم گوشی رو برداشتم که خاله بود سلام سلام خارجی گفتم سرم خالی جان خوبی گفت ممنون امید جان امید جان به مامان بابا اینا بگو که پس فردا عروسی پسر خالت مهران همه تون لطفاً بیاین دعوتیم و هر کسی که میشناسین از نزدیکان دعوت کنیم بیاریم گفتم باشه خارجات عروسی کجاست گفت خونه خودش گفتم باشه خاله اگه سوالی چیزی میخواستن بپرسیم بهتون زنگ میزنم که گفت باشه خارجی خدانگهدارت من فرو رفتم با مامان به اون صحبت کردن اونا آماده کردم که پس فردا بریم خونه خاله واسه عروسی پسر خاله خلاصه � هم به نوبه خودم خودم آماده می‌کردم قبلش زنگ زدم به چند تا از پسرعمو پسردایی پسرخاله ها گفتند با روبنده چقدر بالاخره خوش گذرون های جوانی و خودتون آماده کنیم گفتیم بایدچشم دخترای فامیل از حدقه در بیاریم و همین کار را هم کردم و رفتیم کل این چیزا رو خریدیم و هر چه چیز جالب که تو عروسی گنگش میبره بالا خلاصه روز موعود رسید و ما هم کردیم رفتیم خونه خاله اینا وقتی که رفتیم جاتون خالی همه بچه های فامیل اونجا بودن واقعا عالی بود جاتون خالی بچه وقتی که رفتی من اینجا بچه های فارس شروع کردن یک گروه انداختیم درست کردیم رئیس گروه بودم یکی از دخترای فامیل که گنگش خیلی بالا بود اونم واسه چشمم چشم با ما پسرا یه دست دخترا دخترای فامیل و جمع کرده که درست کردم نه تنها دخترای فامیل کلی از دختران همسایه ها را هم جمع کرده بودند گروه شده بودم حیاط خیلی بزرگ بود خونه به خونه خاله هم ویلایی بود �نم یه سمت بعد کم کم به بهونه های اومدیم نزدیک تر را حسابی کرد دختر پسرونه می‌کرد که گفتیم بیا یه بازی میکنیم شما دختر از خودتون سه نماینده بیاریم ما هم سه تار رو در رو مسابقه میدون کی برنده میشه اگه بازی اول و مثلاً دختر آوردن یک صرف میمونه دو بازی دیگر یعنی بعد یه دختر آوردن دیگه کلانی بردن هرکس تو تر به دو برسه اگه یکی هم میشه فینال بازی خلاصه اونا هم بهترین کردم ما هم همینطور گفتند چه بازی می خواهیم بکنیم که گفتم بازی پیشنهادهای زیادی هستش واسه هم میتونیم بازی کنیم کنار هم تو گوشی گروهی هم میتونیم شرکت کنیم یک به یک تو گوشی هم میتونیم بازی اسم فامیل کنیم که دختر بیشتر دنبال این بودند که به بازی آسمان اصفهان میل کنید ولی من قبول نکردم و گفتم بریم هم دخترا شانسشون خوبه میتونم برنده بشم پسرم لذت خاصی داره که همین کار رو کردیم رو در رو بازی کردیم که یکی از دختر شکست خوردیم خیلی ضایع شده بودم منم کم نیاوردم گفتیم خب بریم بازی بعدی بازی بعد انتخاب کردو بعد رفتم به یه بازی دیگه با این سری من شطرنج انتخاب کرده و دختر را بردیم خلاصه خیلی جالب بود مرسی دوست عزیز که تا آخر داستان بود یه دسته بندی شما را به خدا حالم بده شما رو به خدا میسپارم بدرود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *