داستان هر شبم با عموم توی خونه مجردی

با سلام و درودی دیگه به شما دوستان عزیزم همیشه در صحنه دوستانی که دنبال فانتزی های ناب خاص هستند

سلام به روی گل همتون من بی تو هستم داستان که می خوام براتون تعریف کنم در مورد یه هفته قبل هست که رفته بودم خونه عمو بله عمو امیر امیر ۴۰ سالشه متاسفانه هنوز ازدواج نکرده و این خودش خونه مجردی داره و جدا زندگی میکنند البته که شاخه کنید اون کامل کامل مجرد نه اینطور نیست خودتون فکرشو بکنی خونه مجردی داره و تا آخرش رو بگیریم که خود دوستان بذارین اول از خانواده خودم میگم خانواده ما یک خانواده چهار نفر است من مامان بابام و داداشم کوچیکم که ۷ سال از من کوچیکتره �ب دوستان داشتم می گفتم تصمیم گرفتم نخره تعطیلات نوروزی بوده و هوای اوز کنم بالاخره دید و بازدید عموم خیلی وقت بود ندیدمش گفتم برم دو هفته‌ای خونش خلاصه برومندی به سفر بستم و تصمیم گرفتم فردا صبح حرکت کنم که حداقل این چند ساعت تو راه آهن نکشه برسم خلاصه بارونی سفر آماده کردم و خوابیدم خوابیدم صبح زود بیدار شدم صبحانه خوردم و کامل بستم لیست رو چک کردم که ببینم وسایلی که مورد نیاز کدوم حاصل کدوم حاضر نیست تکمیل کردن تاکسی گرفتم رفتم سمت چپ خلاصه وقتی که به تهران رسیدم خریدم و مستقیم سمت اصفهان برای خونه ما تهران هستش و خونه عمو اینا توی اصفهان هستش البته اینجا اصفهان اقوام خیلی کم هستند ولی چون دوران دانشگاهش اونجا بود این شهر خودش میدونه و خیلی از اصفهان تعریف کنه تعصب خاصی اصفهان داره خلاصه دوستان نگم براتون حتی بیشتر از چیزی که فکرشو بکنی رسیدم اونجا اصفهان بعد از چند ساعت تو راه بودم زنگ زدم بهم گفت همه جان کجایی برادرزاده اومده اصفهان نصف جهان گفت عمو جان تویی چه خبر عزیزم من الان بیرونم اگه گفتم مرسی تو راهم عمو جان از این لحاظ به ترکه ی زودتر می خوام ببینمتو که خودم بیام دنبالتون حالش بیشتر بود یه دور میزدین قبل از اینکه بیام برسیم به خونه خلاصه هم رفتم تو خونه که منتظر میمونه من که می خوام خلاصه همونجا طفلک نه منتظر بود تا وقتی که من اومدم بغلم کرد و کار فراهم کرد تا خونه خلاصه جاتون خالی بچه‌ها خونه خیلی به هم ریخته بود از صفر تا صد بدون اینکه استراحت کنم شروع کردند به طوری که گفتم که می‌خواهم عرض کنم بعد که بیدار شدم به اتاق رو تمیز کنم وای امان است به صرافت ممکنه که ۱۰ سال پیش اون باشه یا ۶۰ سال دوستان را مجبور کردند که خودش صرف رو بشوره همیشه مرتب باشه همیشه رو نظم و انضباط خونه مسئولیت باشه و همیشه کارهای شخصی خودت انجام بده ازدواج نکرده ولی دیگه باید در این حد باشه که کارهایی که مخصوص خانم ها به قول و کارهای خونه خانم آقا نداره ولی کارها ها خیلی کارهایی که می گن مخصوص خانم ها انجام بده ظرف شستن لباس شستن رفت و رو به خونه واقعا این چند روزی که اونجا بودم خیلی خیلی بهمون کمک کردم تا میتونه خودش از زندگی و کارهای روزمره خونش و آشپزی شما که افتضاح فقط یاپ نون و پنیر میخورد یا تخم مرغ تخم مرغ می کرد نیمرو هم درست سال برای این بود که اونم کلی سختی کشیدم تا یادش دادم از پختن برنج هر نوع غذای خوشمزه که فکرشو بکنید یا داشتم خلاصه این چند روزی که اونجا بودم مثل یه معلم واسه عمو کار کردم امیدوارم شما از این داستان خوشتون اومده باشه اگه امیدهایی برای هرکسی دارینکنید مرسی تو یه داستان دیگه بدرود عزیزان من.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *