داستان من و شوهر خالم توی انباری به بهونه تمیز کردن


سلام خدمت یکایک شما دوستان عزیز من سارا هستم و ۲۳ سالمه

از خانوادم بگم یه خانواده پنج نفره زندگی میکنیم من دختر آخرا فرزند آخر هستم یه داداش دارم از خودم دو سال بزرگتره بزرگی هم از من هفت سال بزرگتره و سه سالی میشه با پوریا ازدواج کرده زندگی خوبی دارم ماجرا از اینجا شروع شد تابستون شده بود منم تازه امتحانای دانشگاهی ما داده بودم با خودم گفتم این تابستونم � تازه شروع شده من می خوام یه هوای اوز کنم بالاخره بعد از این همه امتحان و سختی‌هایی که داشت حق من یه کم استراحت کنم یه سفری برم با حال و هوای کنم تصمیم گرفتم برم خونه شوهر خالم شوهر خانم کارمند بانک هستم و همیشه خون است برعکس خالم که پرستار و میبینی یه شب خونه هست یه شب نیست و خیلی خودتو میزنی به اونا که پرستار شغل‌های دارند که تو کاره علوم پزشکی فعالیت می‌کنند ساعات خاصی نیستند خونه و همیشه توان های متفاوتی هستند و کار می‌کنند خودتان داشتم می گفتم تصمیم گرفتم برم خونه شوهر خالم و خالم اینا تو خونشون تور مشهد از دستش خونه ما توی اصفهان حال تحصیل گرفتم برم بلیط بگیرم واسه فردا صبح که حرکت کنم که حداقل تا غروب و اینا برسم مشهد �اصه حرکت کردیم و چند ساعت تو راه بودیم با خودم گفتم تا موقعی که به آن برسیم یا قرص خواب میخورم اگه خوابم نگرفت ه لاغر خوابم میگیره و به زود بخوابم تا اونجا راحت بخوابم یهو برنده بشم گازت خیلی خوبی داره وقتی که تو اتوبوس هست یا خودتو میزنی به خواب دیدم می‌رسید و ته مسیر رسیدیم دیگه نیاز نیست اینهمه سرد کن ای خود از تصمیم گرفتم تا بخوابم بخورم بخورم خلاصه قرص را خوردم و خوابیدم تا همین جا که دیدم شاگرد راننده میگه پلیس راه مشهد همه بیدار بشید خلاصه بیدار شدم و رفتم پایین که راننده تاکسی کل ایران تاکسی صحبت کردم و رفتم سمت خونه شوهر خانم خلاصه رفتیم اونجا رسیدیم زنگ زدم به شیشه جواب نمیده زن به شوهر خالم که جواب داد گفت سلام سارا جان کجایی چی شده خوبی حال و احوالت چطوره گفتم هیچی همون جان من رسیدم خونه خونه شما الان پشت دروازه خود را باز کردم و رفتیم بالا اونجا خوابیده بود تا صبح خودشو واسه شام آورد خوردیم بر هم من هم رفتم استراحت کنم بعد خالم بیدار شد خیلی خوش خاله چند روزی اونجا بودم خیلی خوش خود است ت کردیم رفتیم سمت خونه مون اصفهان خلاصه دو هفته اونجا بودم کلی مناطق دیدنی مشهد داشتم ولی مناطق دیدنی رفتم و کلی هم عکس گرفتم این که تا آخر داستان ما را همراهی کردین اگه شما هم می‌خواهیم سفری داشته باشیم که با لذت بخش باشه مشهد را از یادتون نره واقعاً شهر زیبایی پر از مناطق دیدنی یه داستان دیگه شما را به خدا می‌سپارم خدانگهدارتان به امید دیدار


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *