داستان دختر دایی توی زیر زمین

باز هم سلام سلام و صد سلام به همه شما عزیزان من عباس هستم و ۱۹ سالمه قدم هم ۱۸۵ هستم و ۹۰ کیلو وزنمه


وزن بالاست ولی خوب ولی شکم ندارم چون همیشه دلم دنبال ورزش و تناسب اندام و بالاخره باشگاه مرتب میرم ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز تصمیم گرفتم وقتی که نوروز برسه برم یه سفری جایی بودم کجا برم بعد از این همه فکر تصمیم گرفتم برم خونه دایی اینا
البته چون یه حس عاطفی بین منو الناز جون بود دخترداییم تصمیم گرفتم برم اونجا به خاطر اینکه بیشتر دختر دایی می بینم در ظاهر می گفتم باید برم دایی ببینم
خانواده این طور که گفتم دلم واسه صدات تنگ شده بود که سفری هم برم خلاصه خستگی این چند مدل که حسابی کار کردم از تنم در باره خلاصه زنگ زدن به دایی بهرام بهش گفتم سلام من می خوام بیام خونتون انشالله اگه اونجا باشیم گفت های جانبی اتفاقاً ما نوروز تو خونمون اصلاً جایی نمیره بالاخره کرونا این چیزها هست که باید احتیاط کرد گفتم باشه دایی جان من میام گفت حرکت می‌کنید که گفتم فردا انشالله اگه سرویس چیزی باشد که میگه اگه من که دیگه مردیم حرکت نکنم گفتم که خانواده چی دارن دختردایی پسردایی زندایی چطور گفت خدا را شکر عالیان شما بیا دیگه خیلی بهترین خلاصه گفتم باشه وقتی که فردا می‌خواستم حرکت کنم بهت میگم خداحافظی کردم از دایی خودم آماده کردم زنگ زدم ترمینال‌تبریز گرفتم که فردا ساعت ۱۲ ظهر حداقل حرکت کنم اگه قبلش باشه چه بهتر خلاصه حرکت کردم و چند ساعت تو راه بودم بالاخره رسیدم اونجا به دایی گفتم دایی جون ایشالا که به خانواده نگفتم من گفت چرا داری مگه کنسرت گفتن نداری جان کنسل نشد تو تر
گفتم نتایج یکجا کنسل شدن پشت دم در خونتم درو باز کن همه را سورپرایز کنیم گفتم باشه دایی آمد بیا دنب

ال من که خانواده‌اش پرسیدن عزیزم کیه گفت شهرداری گفت آشغالا رو بیاریم پایین را برداشت و اومد پایین گفت واقعاً باید به داد من جاته داشت گلی که آخر کوچک باشد باید به اندازه باهم بریم بالا حساب سورپرایز بین اهل خانواده و خاله و دایی جون هم با هم رفتیم بالا و همه با جیغ و داد و فریاد خوشحالی کردند که زندگی می‌کنند دایی اینا آشنا و فامیل خیلی خیلی کم هست اونم رابطه تغییر ندارد چرا که من دیدم خیلی خوشحالم خلاصه چند روز اونجا بودم و خیلی خوش گذشت ممنون که تا آخر داستان من همراهی کردیم البته اینو هم بگم بعدها با دختر دختر داییم ازدواج کردم بعد هم
و چند ماه هستش که دختر داییم حالت تهوع داره و حامله هستش ولی معلوم نیست دختر یا پسر که بعداً دکتر گاه ۴۰ روز دیگه بیاد تا معلوم بشه بعد از سونوگرافی مرسی که داخل دوستان ما حمله کردیم و اگه دوست داشتین بادامد این داستان با من بمون بگی بدرود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *