داستان دوست دخترم جلوی چشم مادر زنم

آرش هستم و ۲۱ سالمه و قدم ۱۷۹ سانتی متر هستش وزنم هم ۶۸ کیلو هستش همیشه می‌رم بدنسازی و به روی اندام و بدن خیلی حساسم همیشه تمرین می‌کنم و اگر کوچکترین مشکلی ببینم توی بدنم سعی می کنم…

با ورز

ش کردم اونو حل کنم خدارو شکر اندام اینقدر عالیه دختری رو جذب خودش میکنه اندام خلاصه یه روز که مثل همیشه رفته بودم پارک یکی از دخترای که توپ آلشپورت ندارم را به خودش را کردم کم و بیش تر از قبل می دیدم و فهمیدم تو پارک محل همسایه ما هستش و تقریباً خونش ۲۰۰ میلیون دلار صرف کردند که میشه گفت همیشه همدیگرو نمیبینیم
به صورت چشم همدیگر را می شناخت و اینکه با هم صحبت کرده بودیم حتی یک کلمه هم صحبت نکرد ولی می دونستم که اونم حسابی خلاصه مثل همیشه داشتیم بازی میکردیم
اون با یکی از دوستانش او نشسته بود توپ رفتم تو گل بودی میگه بازی کردیم که گفتم ببخشید خانوم میشه تو باز بگین
پشمام ریخت ۵۶۲ روپایی زد با پشت پا توپ هنداونه قسمت مافای مونده بودم که چرا اینقدر حرف های بازی میکنه فوتبالیست چیزی هستش کم‌کم رابطه این نسبت به قبل خیلی نزدیک تر می شد تا اینکه و گاهی وقتا مو دخترانه محل با هم حداقل اگه گروهی بازنگری با هم پاس کاری و این حرف می کردیم خلاصه تا اینکه یه روز مثل همیشه رفته بودیم پارک و با هم صحبت می‌کردیم و چندتا دختر های که محل هراتی من با من خیلی عمیق تر بودن تصمیم گرفتم برم دلمو میزنم به دریا بهش بگم که عزیزم میشه شماره تلفن شما رو ازش گرفتم و نگهداری به صورت یواشکی ممنون با هم ملاقات می‌کردیم کافی جای بالاخره خرید چیزی که داشته میرفته انجام دهیم تا اینکه یه روز دیدم اون خودش زنگ زد به من گفت عزیزم
من گفتم به من گفت بیا پارکت و من گفتم باشه الان میاد گفتم چی شده گفتم حالا تو بیا بهت میگم رفتم پارک و نشستم روی صندلی گفت دیدم خانواده می خوام به من شوهر ولی من نمیخوام باهات ازدواج کنم چون که مخالف ازدواج اجباری هستم که گفتم اگه احتمالاً توام از من خوشت میاد و اگر خواستگار لطفاً همین الان بهتون که نمیخوام تو تو در جریان نباشی خدا نکرده عاشقم نباشی و بهت نگفته باشم خیانت بزرگی در حق دیگران گفتم عزیزم ممنون از اینکه گفتید من اولین فرصت با خانواده خدمت دوستان و خانواده را دست به سر می بریم بهشون بگو من راضی به این ازدواج نیستم خلاصه ما خودمان را کردم و با خانواده رفتم به خواستگاری خلاصه با هم خود و خانواده همدیگر دیدن و سوالات هم مطرح کردند که من بهش نگفتم که
از خانواده همه پسند ازدواج میکنیم خلاصه میتونم شدم پروانه و همگروهی ازدواج کرده یا چند سال از اون موقع میگذره و رابطه ما روز به روز داره بهتر میشه ممنون که تا آخرین داستان ها را امری که نمی‌تواند سمبل ازدواج هستی هر چه زودتر انجام دهیم چون ممکنه هر فردی یا زن و مرد و پسر یا دختر واسشون خواستگار بیاد یا خودشون به خواستگاری حتماً حتماً قبل
با هم داریم زودتر به سرانجام برسد این کار را انجام می‌دهم و از این که تا آخر داستان به همراه کردی داستان دیگه بدون

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *