سلام به شما دوستان عزیز من میلاد هستم و ۲۱ سران ماجرایی که می خوام براتون تعریف کنم از اونجا شروع شد که یکی از….
کانال های تلگرامی عوض شده بودم دیدم یکی خر تو خر بود اونجا مونده بودم چی کار کنم یکی میگفت یکی میگفت مفقود یکی میگفت خواهری که میگفت ارباب و برده ارباب و برده یعنی چی گفت یکی از بچههای گروه توضیح داد اربابی بردهایم یعنی یکی از افراد ارباب میشه یکی بعد گفت چطوری یعنی چطوری ارباب و برده نفهمیدن گفت این طوری هستش که اون ارباب پول میده شما برده اون میشی و اون ممکنه هم دختر باشه هم پسر و اون شما رو میتونه بزنه شکنجه کنه به شما فحش و ناسزا بگه تو بودم یعنی چی میخواستم اینو تجربه کنم یه حسی بهم میگفت و تجربه کند شاید از خوشی ندیدم که بعداً یکی از دخترهای گروه برده می خوام و انواع هستم گفتم چق
در هزینه گفت با پیگیری بافی رفتم صحبت کردم که گفت روزانه من فقط سه ساعت راد ندارم که برده داشته باشم چون پرده باید بهش فحش بزن بزنمش کتکش بدم شکنجش و گفتم قیمت چقدر که گفت موهات ساعتی سیصد هزار تومان هایی پشمام ریخت بود یعنی روزانه حداقل ۱۱ تومن میتونم کسب درآمد داشتم فقط سه ساعت مونده بودم چی کار کنم دو دل بودم پولش منو وسوسه کرده بود خلاصه رفتم آدرس گرفتم باهاش صحبت کردم و قبل از اینکه من بیام زده بود بله بعد اینکه صحبت تلفنی کردیم پول به من برام کارت به کارت کرد من اینجا تو رفتم مونده بودم چی کار کنم خودش رو کرد گفت من یک تومان به حساب زدن و تو باید هر کاری من بگم انجام میدهیم فوراً منو انداخت پایین و من انداخت و گفت مثل سگ باش گفتم پارس کن پارس کردم خواب ها پاک کردم بعد گفت من بهت خوش من و تو نباید ناراحت بشی تو باید با خوشحالی سرت اومده خلاصه کلی فحش بارم که از هر فروشی بیداری خجالت زده شده بودم بالاخره دو ساعت گذشت یک ساعت مونده بود مونده بودم چطور تحمل کنم با خودم گفتم اصلاً دوباره نمیخوام همچین بازی انجام بدم غلط کردم به خودم دوباره همچین پولیو نمیخوام مونده بودم چی بودم گفتم نهایتش اینه که اون بهم میگن از این کارو انجام بده اون کارو انجام بده مصر با بردهایی که در قدیم میشنویم ولی اینطور نبود شامل ناسزا و فحش دادن و کلی کارهای بعدی و این کار های بد به سه روش دادن کارهای بد مزه زدن و شکنج بعد خیلی شکنجه بود پوستم سیاه و کبود شده بود با خودم گفتم دیگه من نمیام وقتی که رفتم خونه رفتم دوش گرفتم دیدم تو آینه خودمو دیدم خصوصیات او بود شده بودم خیلی ناراحت شدم باز فحش هایی که اون دختر بهم داده بود که دارم این پول یک سو منو دادم خیلی دیگه یکی از حسینیهها دمبوره
غذا درست کنند بچههای فقط یک قلم از این پول را حتی تو زندگی خود مخزن کرد دوباره توبه کردم که دوباره دست از این کار را به پیش من دیگه این کار را نکنم خدا را شکر خدا مرا ببخشی بعد خدا مرا ببخشید ولی من باز هم ناراحتم ناراحتم چرا همچین کاری کردم ولی خدا را شکر این پول حداقل رفت به خورد بچه های یتیم بیچاره و ضعیف خلاص
خلاصه اون روز بهداشت روزهای بدون دختر بهم زنگ زد بهم گفت عزیزم چرا جواب نمیدی گفتم
فکر کردی الان عهد عتیق تو میخوای منو بردی بگیری میخوای به من توهین کنه و غرور مرا بشکنی من دیگه نمیاد حتی اگه بهمن میلیاردها پول بدی الان یه چیز جدید پیدا کردم برای کمک به فقیر و گوش کردن فرمان خداوند کمک به فقیر ها توبه و استغفار می کنم الان مثل قبل نیستم من همیشه نماز و روزه میگیرم الان اون پسره که تو فکر می کنی من نیستم بله دوستان دوباره من زنگ زد زنگ نزن ای دختره بی آدم میرسد این که تا آخر داستان منو همراهی کردند که از این داستان خوشتون اومد و شما هم عبرت گرفته حتما نظر بدین اگه شما هم چنین خاطراتی داشتیم و توبه کردیم و رجوع کردیم به خداوند حتما بخشی کامل داده موندگی نظر یادتون نره
دیدگاهتان را بنویسید