داستان دختر خارجی به همراه من و زنم

سلام و درود خدمت یکا یک شما عزیزان و خوبان من پدرام هستم و سه سالی میشهرفتم خارج بله پناهندگیموبرای المانگرفتم البته ااول رفتیم ترکیه و از اونجا به سمت آلمان مهاجرت کردیم

خلاصه یه مدتگذشت و اونجا اسککان داده شدیم و زبان رو هم خیلی سریع یاد گرفتم بلاخره اول در حدی بود که بتونم مفهوم رو برسونم

البته اینروهم بگم من و زنم ستاره باهم بودیم و رفتیم

البته اینو هم بگم من و هسرم ستاره خیلی روشنفکریم اینطور بگم دست های خوداروپپایی هارو هم از لحاظروشنفکری از پشت بستیم البته خودتون بهتر متوجه میشد داشتم میگفتم

یکی از دخترهای همسایمون احساس کردم خیلی خودشو میخواد بهمون نزدیک کنه البته من هم ایطنور نودم که بخوام یکی وار زندگیمون بشه ولی نشناسیمش از طریق یکی از دوستام که همسایمون بودامارشو گرفتم که فهمیدم بیوه هستش یعنی دو بچه داره و شوهرش بعد از 5 سال از ازدواجشون وفات میکنه اونم به خاطر کرونا

البته من که بیشتر سرکار بودم اون رابطش با خانومم خیلی خوب بود و رابطشون روز به روز نزدیکتر میشد

تا اینکه یه روز اومده بودم خونه دیدم هم اون هستم هم خانومم احساس کردم رفتار هاشون خیلی عجیبه کلی ادا و اصول در میارن بعد فهمیدم که بله اون دختره ی بی همه چیز زنمو چیز خور کرده

البته من پایه بودما حالا اگه گفتیم پایه ی چی بله پایه اینکه پای اونو از زندگیم قطع کنم

خلاصه یه مدت گذشت من هم روش نمیداد یه روز یه وشه گیراوردمش همسرم رفته بود تو اون دیه اتااق بهش گفتم پاشو از زندگی ما بکشه کنار لطفا نمیدونم  هدفت چیه ولی هرچی که هست امیدوارم سمت ما نباشه.

اونم فقط بهونه یاورد که همسایه هستیم من هیچ دوستی ندارم فلانو فلان. کهگفتم به چه جراتی خانومم رو چیز خور کرده بودی.

فکر کردی من نمیتونم همچین کاری کنم ولی نمیکنم.

خلاصه اینطور شد کاری کردم دیه نیاد سمت خونمون.

مرسی ازتون از اینکه تا آخر داستان مارو همراهی کردید.


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *