ترنم هستم و 24 سالمه ماجرایی که میخوامر براتون تعریف کنم مربوط به چند روز قبل هستش که رفته بودم خونه ی خواهرم و شوهر خواهرم.
خوب بزارین اول از خودم بگم ترنمم بیست و چهار سالمه قدم 170 هستش حدودا و دانشجوی پرستاری هستم.
خواهرم الناز هم دو سال از من کوچیکتره و یک سالی میشه با علی خواهر شوهرم ازدواج کرده.
اوایل شهریور بود و من این تابستون یه سفر هم نرفته بودم تصمیم گرفتم برم مشهد خونه شون.
خلاصه شب قبلش خودمو زود اماده کردم تا بتونم صبح زود برم ترمینال و از اونجا هم یک راست برم سمت مشهد .
اینو هم بگم خونه ی ما قزوین هستش و تا مشهد مصافت خیلی طولانی هستش ولی خوب چه میشه کر دباید راهیو که میخواستم میرفتم.
و خلاصه صبح شدو یه صبحونه خوردمو و ساکم رو که آماده کرده بودم رو برداشتم و رفتم سمت ترمینال.
دنبال سرویس مشهد بودم که پیداش کردم ولی یه مشکل فنی داشت تقریبا نیم ساعت اونجا معطل شدم بعدش حرکت کردیم.
بلاخره بعد از گذشت اون روز رسیدم مشهد.
رسیدم ترمینال و از اونجا تصمیم گرفتم ماشین بگیرم و برم سمت خونشون.
ولی با خودم فکر کردم گفتم نمیدونم کار اشتباهی کردم یا نه آخه خبرشون نکردم و میخواستم اونارو سوپرایز کنم.
بعد از بیست دقیقه رسیدم دم در خونشون زنگ در آیفون رو زدم کسی برنداشت.
خلاصه موندم چیکار کنم یا نکنم.
گفتم زنگ بزنم به شوهر خواهرم ببینم کجان که زنگ زدم گوشیو برداشتو سلامو احوال پرسی کردم گفتم کجایین که گفت من خونه نیستم و رفتیم بیرون نیم ساعت دیه میام خونه.
گفتم آخه من دم در خونتونم گفت جدا پس برو خونه همسایه بغلی اونی که در آبی داره واحد زنگ بزن بگو که من خواهر فهیمه هستم و نیم ساعت خونتونم تا وقتی که اونا بیان.
خلاصه همینکارو کردم رفتم خونه بغلی تا بیان نزدیک یک ساعت شد هنوز که هنوزه نیومدن.
بلاخره گوشیم زنگ خورد شوهر خواهرم بود گفت بیا ولی طوری بیا که خواهرم نفهمه سوپرایزش کنیم حالا که سوپرایز کردی.
گفتم اون کجاست گفت رفته بلا تو بیا همونجا ببینش.
خلاصه رفتم خونه شون و حسابی سوپرایزش کردیم شوکه شده بود.
خلاصه خیلی خوش گذشت مشهد جاهای دیدنی خوبی هم داره اگه شما هم میخواستین برین سفر حتما مشهد رو از قلم نندازین.مرسی که تا آخر همراهیمون کردین نظر یادتون نره..
دیدگاهتان را بنویسید