داستان من و دکتر زیبایی

پارمیدا هستم و 27 سالمه قدم هم 175 میشه رنگ پوستمم سفیده رنگ چشم هام هم عسلی روشن هستش.

ماجرا از اونجا شروع شده بود که تصمیم گرفتم برم مطب دکتر کریمی.

خوب اول از خودم بگم پرستار هستم و از اونجایی که پرستار هستم و تقریبا همه ی دکتر های شهرمونو میشناسیم.

شهر ما هم خیلی کوچیکه.

و من میخواستم پیش دکتری برم که اونو نشناسم.

چون به عنوان یک همکار خوب نیست منو دکتر مرد معاینه کنه.

و من هم از اونجایی که مطب دکتر زن نبود مجبور بودم اینکارو کنم..

خودمو اماده کردم برم پیش یکی از دکترها که وقتی تو راه رفتن به مطب بود دختر خالم پارمیس بهم زنگ زد گفت من یه دکتر پیدا کردم ولی مطبش خارج از شهره.

البته من چندتا از دوستای نزدیکو بسیج کردم که نحقیق کنن واسه پیدا کردن یه دکتر خوب.

وقتی اونو گفت پارمیش از خوشحالی موندم چی بگم گفتم فقط سریع بفرسته ادرسشو تا برم اونجا.

و ادرسو فرستاد تاکسی گرفتم و رفتم وانجا.

بعدش هم مطب دکتر رو پیدا کردم.

هر چی گشتم به سختی مطب دکتر رو پیدا کردم ولی بسته بود شماره ای که روش درب مطب نوشته بود رو گرفتم که گفتم یه ساعت بعد باز میکنن.

من هم گفتم تا بخوابم بعد بیام خودش میشه دو ساعت پس جایی نمیرم و همینحا این یک ساعتو منتظر میمونم.

منتظر موندم یک ساعت شد یکو نیم ساعت که بلاخره دکتر اومد گفت ببخشید شما اینجا چیکار میکنین گفتم منتظرتونم.

گفت ببخشید معطلتون کردم.

ولی من منشی هستم دکتر نیستم فعلا درو باز میکنم بریم تو بشینیم تا دکتر بید.

اینو که گفت مغزم سوت کشید.

من انتظار یه دکتر زن رو میکشیدم ولی وقتی دیدم دکتر اومد یه دختر جوون بود که تازه اومده بود و میدونستم چیز خاصی حالیش نیست.

و به خاطر همین با کلی استرس رفتم عمل گونه رو پیشش انجام دادم.

ولی بازم خیلی خوب از آب در اومد.

مرسی ازتون که داستانمو خوندین این داستان نتیجه اخلاقیش اینه هیچ وقت دخترای جوونو دست کم نگیرین پرچمشون همیشه بالاست.

ممنون نظر یادتون نره

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *