داستان من و مامانم

صبا هستم و 19 سالمه داستانی که میخوام براتون بگم با خیلی از داستان های دیگه که بقیه تعریف میکنن فرق میکنه و خیلی خاص هستش.

هم برای من هم برای مادرم.

اول از خودم بگم صبا هستم 19 سالمه چشم هام عسلی هستش موهام هم قهوه ای کم رنگ هستش.پوستم هم سفیده.

از مامانم بگم اون هم 35 سالشه و اختلاف سنیش با من زیاد نیست قدش هم حدودا 160 هستش اونم مثه من مرتیب ورش میکنه و اندام لاغری داری طوری که هر کس من و مامانم رو میبینه فکر میکنه ما خواهریم و مامانم خواهر بزرگه در صورتی که اینطور نیست از اونجای که مادرم زود ازدواج کرده و منم فرزند اولم اختلاف سنی ما 16 سال بیشتر نیست.

وقتی کوچیک بودم بابام تو یه حادثه تصادف به رحمت خدا رفت از اون موقع مامانم هم نقش پدر هم نقش برادر نداشتمو بازی میکنه و حتی خواهر نداشتم.

به خاطر همین میگم رابطه من و مادرم خیلی خاصه.

ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز از دانشگاه اومدم کسی خونه نبود در صورتی که مامانم این موقع باید خونه میبود و امروز شیف نبود.

الته اینو هم بگم مامانم پرستار هستش.

هر چس صدا زدم انگار کسی نبود تا اینکه دیدم.

یکی از اتاقا درش قفله فهمیدم حتما مامانمه زیاد توجی نکردم رفتم فیلم ببینم یک ساعتی گذشت منتها خبری نشد.

یه سرو صداهایی میومد رفتم فال گوش وایسم که دیدم صداها قطع شد خیلی ترسیده بودم.

گفتم مامانی منم میشه درو باز کنی دیدم صدایی نیومد و جوابی نگرفتم با صدای بلند در زدم و گفتم کسی هستی که دیدم مامانه میگه عزیزم میشه 5 دقیقه بعد بیای

خیلی ترسیده بودم و استرس داشتم گفتم باشه مامان هر چی تو بگی.

از اونور میمردم از فضولی که بدونم چخبری شده و مامانم از من چی میخواد.

ولی خوب تصمیم گرفتم 5 دقیقه صبر کنم و بعد برم همینکارو هم کردم.

منتظر موندم و رفتم در زدم مامانم گفت در قفل نیست بیا تو رفتم تو دیدم همه لامپای اتاق خاموش بود.

خیلی تعجب کردم یعنی چی شده چه اتفاقی افتاده.

که دیدم مامانمه و میگه عزیزم لامپارو روشن که یهو لامپارو روشن کردم هنگ کردم از مامانم این انتظارو نداشتم.

فکرشو بکنین مامانتون همچین کاری کنه بدون اینکه ازتون بپرسه.

ولی مرسی مامان جون خیلی خوشحال شدم از کارت و یه سوپرایز باور نکردنی بهم داد.

بله مامانم این چند روز و خصوصا این چند ساعت قلا در اتاق رو قفل کرده بود که بتونه کامل منو برای جسن تولدم سوپرایز کنه این جشن تولدم که مامانم برام گرفته بود رو هیچ وقت از یادم نمیره.

مرسی مامانی که هستی نظر یادتون نره.

داستان لز حشری من با مامانم داستان سکس با مادرم داستان لز با محارم لز با مادرم داستان سکسی جدید ایرانی سکس باحال شهوتی با ننم داستان سکس با ننه به بهانه تولد گرفتن

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *