داستان من و دوست پسرم فرزاد

سلام به شما دوستان عزیز ترلان هستم و 20 سالمه.

قدم 165 هست حدودا وزنم هم 60 کیلو میشه و پوستم روشنه داستانی که میخوام براتون بگم مربوط به ماه قبله.

از فرزاد هم بگم کسی که واقعا عاشقشم و هر کاری برای می کنم.

اون هم 24 سالشه قدش هم حدودا 185 میشه وزنشم نهایتا 70 کیلو اگه بشه.

ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز تصمیم گرفتیم با هم بریم شمال.

دوشنبه بود و قرار بود شب پنج شنبه آماده بشیم که صبح ساعت 6 روز بعد حرکت کنیم بریم سمت شمال.

از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم زمان ها به کندی میگذشتند فقط این چند روز منتظر این بودم که این سه روز بگذره و ما بریم سمت شمال.

بلاخره روز موعود رسید خودمونو داشتیم اماده میکردیم که صبحش بریم و حرکت کنیم شمال.

هرچی که برای سفر به سمال رو لازم داشتیم رو برداشتیم.

شوهرم فرزاد هم رفت ماشین رو ببره بشوره و یه بنزین هم بزنه. که وسط را به مشکل برنخوریم.

هیچی دیگه ما هم کامل آماده شدیم برای سفر ساعت ده شب بود فرزاد گفت حالا بریم بخوابیم فردا سفر درازی در پیش داریم و باید قبل از طلاوع افتاب حرکت کنیم.

بلاخره روز سفر رسید از اونجای که از قبل اماده بودیم.

فقط صبحونه خوردیم و بعدش حرکت کردیم رفتیم سمت شمال.

تو مسیر بودیم که دیدم فرزاد نگاه های عجیبی بهم داره و انگار یه چیزی شده فرزاد بهم نمیگه.

من هم خودمو زدم به اون راه تا اینکه دیدم این نگاه های چند ثانیه ای وسط رانندگی فرزاد از فرزاد از بین نمیره.

که بهش گفتم فرزاد چیزی شده. گفت چرا مگه چیزی شده.

گفت نه یه ماشینی تعقیبمون میکنه دارم از اون دیگه آیینه نگاه میکنم.

گفت ماشینش خیلی اشناست ولی اون هم زرنگه نمیاد نزدیک تا بدونم کیه و چهرشو از ندزیک ببینم.

در همین حین بود که فرزاد بهم گفت ولی کور خونده فرزاد گفت محکم بشین کمربندتم ببند.

با خودم گفتم مگه با سرعت چند میخواد بره که همچین تصمیمی از من داره..

یهو بعد از چند ثانیه دیدم یهو فرزاد گفت خودتو سفت بگیر و یه ترمز محکم گرفت اون ماشین هم مدام نزدیک تر میشد که دیدیم..

وقتی فهمید ما ترمز کردیم داشت برمیگشت که فورا فرزاد دور زد و رفت سمتش اونم فورا داشت شبشه ماشینشو میزد بالا که فرزاد متوجه شد کیه اون.

بله اون نامزد قبلی من بود که بهش جواب رد دادیم و تهدید کرده بود هر کی بیاد تورو بگیره انتقام سختی ازش میگیرم.وقتی فهمید کیه فرزاد فورا از ماشین پیادش کرد گفت پس تویی میخوای منو بکشی پس اگه مردی بیا بکش.

که دیدم افتاده بود به منمن کردن و میگفت اشتباهی رخ داده و به صورت تصادفی اینجاست .ولی ما میدونستیم از قبل برنامه ریزی شدست و هیچ جای تصادفی بودنی نبود.

بعد هم با کلی معذرت خواهی کردن مسیرشو کج کرد و برگشت.

مرسی دوستان از اینکه داستانمو خوندین نظر یادتون نره.

 

داستان اولین کوس دادن من به دوست پسرم سکس دوست پسر و دختر ایرانی تو مسافرت شمال داستان کون دادن من به دوست پسرم فرزاد اولین سکس و گاییدن من توسط فرزاد ساک زدن و کس دادن به دوست پسرم داستان سکسی ایرانی سکس دوست دختر و دوست پسر زن و شوهر جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *