پریا هستم و 29 سالمه و دو سالی میشه که با شوهر سعید ازدواج کنم.
اول از خودم بگم 29 سالمه تو یکی از شرکت های خصوصی مشغول به کار هستم.
ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز من و شوهرم برای مسافرت تصمیم گرفتیم بریم مشهد خونه ی برادر شوهرم داریوش.
قرار بود سه روز دیگه حرکت کنیم و از تبریز که خونمونه حرکت کنیم بریم مشهد.
از دو روز قبلش خودمونو برای سفر آماده می کردیم از تعمیر ماشین گرفته تا انجام کارای خونه و بستن بار سفر.
بلاخره روز موعود رسید ساعت شش صبح بود و قرار بود ساعت هفت حرکت کنیم.
شوهرم آرش از قبل خودش صبحونه امده کرده بود بهم گفت عزیزم من صبحونه خوردم توام بخور تا وقتی که منم میرم بنزین بزنم که رو به اتمامه.
رفتم صبحونه خوردم و منم کاملا آمده بودم چون دیگه دیشب خودمو و ساکارو بسته بودم و کاملا آمده بودم.
آرش هم اومد بهش گفتم به برادر شوهرم گفتی که میخوایم حرکت کنیم یا نه.
گفت نه گفتم خوبه پس میریم سوپرایزش میکنیم.
گفت فکر خوبیه.
خلاصه سرتونو درد نیارم حرکت کردیم رفتیم سمت مشهد.
بلاخره بعد از کلی رانندگی و مشکلات سفر رسیدیم مشهد یکسره رفتیم خونشون .زنگ در آیفون رو زدیم گفت بله شما آرش گفت مامو پستم بیایین پایین یه بسته رو تحویل بگیرین.
فورا گفت بله الان میام اومد پایین از قبل من و آراش صورتمونو اونور کرده بودیم که کامل سوپرایز بشه. که اومد پایین گفت ببخشید مامو پست شمایین.
ارش سرشو تکون داد سرشو برگردوند که دید برادرش آرشه کلا شوکه شد بود از خوشحال نمیدونست چیکار کنه.
مرسی دوستان از اینکه داستانمو خوندین این داستانو گفتم که بدونین هر وقت خواستین برین سفر اینطوری میتونین عزیزان و اقوامتونو سوپرایز کنین.
داستان کون دادن من به برادر شوهر خشریم جر خوردن کونم توسط برادر شوهرم گاییدن من توسط برادر شوهرم سکس باحال حشری با برادر شوهر یا داداش شوهرم ساک زدن من برای برادر شوهرم سکس واقعی حشری زن داداش با برادر شوهر