سلامو درود مجدد به شما دوستان پرویز هستم و 31 سالمه داستانی که براتون میگم عین واقعیته بر عکس داستان های تخیلی که خیلیا تعریف می کنند.
ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز تصمیم گرفتم برم کرج خونه ی داییم اکبر.
البته خونه ما هم کرج هستش تو شهریار فاصله خونه ما تا خونه دایی اینا بیشتر از بیست دقیقه نیست.
ماشینمو برداشتم رفتم خونه دایی.
هر جی در زدم درو باز نکردن زنگ زدم به دایی گفتم کجایین گفت بیرونیم ولی دختر داییت خونست احتمالا خواب باشه ولی بیدار میشه چون شبا تا دیرو وقت بیداره.
زنگ زدم به گوشی دختر دایی که بعد از چند بار زنگ زدم با صدای خواب آلود گفت بله بفرمایید گفتم بله و بلا درو باز کن کچل شدم پشت در.
که خندیدو گفت پرویز داداش پشت دری الان میام درو باز میکنم 5 دقیقه در باز کردنش طول کشید میدونستم میره این مدت صورتشو میشوره و شاید یکم ارایش بکنه.
اومدم تو گفت بابا باز میکردی خواستکار که نیومده منم بابا.
گفت میدونم ارایش نکردم رفتم صورتمو شستم خواب آلود نباشم.
بعد گف چخبرا اینجا چیکار میکنی گفتم اومدم یه سر دایی ببینم که فهمیدم اینجا نیستن.
گفت با ماین اومدی گفتم اره چطور گفت یه سری خرید دارم میای با هم انجام بدیمو
گفتم والله ازبیکاری و نشستن تو خونه که بهتره بریم لاقل سرمون یکم گرم بشه ولی زیاد طولش ندی چون چند ساعت دیه فیلم مورد علاقم که وامده زیرنویسش درست میشه باید نگاه کنم گفت چه فیلمی گفتم بابا سریالهگفت چی هست این سریاله حاال گفتم گیم اف ترونه ولی نباید ببینیااا به سنت نمیاد گفت من 26 سالمه چیش به سنم نمیاد گفتم به جنست نمیاد یعنی چی گفتم یعنی یه صحنه های خاک برسری داره که نباید هر کی ببینی.
هیچی دیه رفتیم بازارو پاساژ واس خریدای دختر دایی کلی خرتو پرت دبدر نخور از شالو روسریایی مسخره تا لوازم آرایشی بهداشتی.
وسایلارو که خریدیم تو راه گفت میخوای بریم بیرون شهر یه دوری بزنیم یه سوپرایز برات دارم.
گفت باشه بزن بریم. گفت فقط به کسی نگی سوپرایزم چی بود اگه خواستی قبولشم نکنی بهم بگو انگار شتر دیدی ندیدی ها گفتم مشکلی نداره هرچی باشه قبول میکنم فقط خواها کتک و پس گردنی به منه بی نوا نباشه گفت نه بابا رفتیم خارج از شهر که سئپرایزشو نشونم داد پشمام ریخت اون لحظه.
کلا هنگ کردم وای باورم نمیشد دختر داییم همچین ادمی باشه بیشتر تعجب کردنم سر این بود انتظار همچین کاری ازش نداشتم.
بله اون موقعی که وسط خرید بودیم واسه من یه هدیه که میدونست تولدمه خریده بود برام یه ساعت شیک نسبتا گرون قیمت خریده بود.شوکه شده بودم.
مرسی که از اینکه داستانمو تا اخر خوندین این داستانو گفتم که قدر عزیزانتون بدونین چه پسر خاله دختر خاله دختر دایی عمه هر کدومشون برامون عزیزن همیشه با کوچیکترین بهونه ها مناسبت ها دلشون رو شاد کنید.
داستان گاییدن دختر دایی کون گنده تو ماشین کوس و کون دادن دختر دایی چاق تو ماشین سکس حشری و گاییدن دختر دایی سکس خشن و زوری تو ماشین با دختر دایی