داستان من و دختر عمه تو انباری


سلام من عباس هستم ۲۵ سال سن دارم قدم حدودا ۱۷۸ یا ۱۷۹ هستش.


ماجرا از اون جا شروع شده که تصمیم گرفتیم خاناودگی بریم خونه ی عمه و دختر عمه و شوهر عمه من گفتم همراه شما میام یکمی اصرار کردم قبول کردن آخه باید درس میخوندم برا دانشگاه ارشد
تو راه من باخودم کتاب برده بودم که مثلا درس بخونم ولی اصلا علاقه ای نداشتم . من اصلا به درس خوندن علاقه ای ندارم و نخواهم داشت . من بیشتر به کاسب کاری علاقه دارم.
بلاخره رسیدیم. من از ماشین پیاده شدم رفتم دستو صورتمو شستم . ورفتم از صندوق عقب ماشین وسایل های خودمونو آوردم . و بعد پدر گفت بیا به عمت سلام کن. باخودم گفتم پدرم فک کرده من بچم به گمونم فک کرده من ۱۴ سالمه.

ابا من خیر سرم ۲۵ سالمه . میدونم باید سلام کنم باید خدافظی کنم. بعد رفتم سلام کردم عمم گفت کوچولو چقد بزرگ شدی باخودم گفتم انگار ۱۰ ساله منو ندیده بودن. گفتم مرسی شما چطورین

اون گفت ماشالله چه زبونی باز کردی.
اصلا حالو حصله کسیو نداشتم . ولی مجبور بودم سلامو احوال پرسی کنم چون نگن پسر ۲۵ ساله چرا بیتربیت هستش.ب

عد رفتم بیش شوهر عمم فراموش کردم سلام کنم همینجوری داشتم نگاش میکردم.
بعد گفت پسر سلام کردنو فراموش کردی . بعد گفتم ببخشید حواسم نبود. سلام خوبین . گفت :حالت خوب نیست بگمونم

یکمی چشمامو بالا کردم دیدیم دختر عمم منو یجوری نگاه میکنه . باخودم گفتم این چشه. یکمی رفتم جلو سلام کنم.

اون رفت داخل خونه. واقعا تعجب کردم . نمیدونم اعظای خونواده ما و اونا چشون بوده
بعد رفتم پیش مامانم هی میرفتم نمیرسیدم. ای خدا انگار مامانم از فراری بود بعد پام خورد به یه

بیل خورد پس کلم بعد از خواب پریدم. دیدم تو تیمارستانم.
چون دختر عمم باهام ازدواج نکرد دیونه شه چون با یکی دیگه ازدواج کرد

داستان اولین کوس دادن دختر عمه توی انباری گاییدن دختر عمه ساک زدن و کس دادن دختر عمه داستان سکسی حشری ایرانی کوس دادن دختر عمه تو انباری داستان سکسی جدید ایرانی


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *