سلام به همگی من نسترن هستم 19 سالمه قدم 159 هستش داستانی که میخوام براتون بگم ر مورد روزیه که رفته بودیم عیددیدنی خونه ی پدربزرگمون داریوش.
اول از خودم بگم تو یک خانواده چهار نفره زندگی میکنم من و خواهر کوچیکم و پدرو مادرم.
خونه ی ما تو تهرانه و خونه ی بابا بزرگمون هم تو شماله هستش همیشه برای تفرقح گزینه‌اولمون شماله پیش بابا بزرگ.
وسایل مورد نیاز رو برداشتیم برای سفر به شمال و منم که مشغول اماده کردن خواهر کوچیکم بودم.
که بابام بهم گفت عزیزم تا شما اماده بشین من میرم پمپ ماشینو بنزین میزنم و میام.نیم ساعت بعدش که اماده شدیم بابا جون هم‌اومد و منو آبجی و مامانم با هم رفتیم سوار ماشین شدیم که حرکت کنیم به سمت شمال.
منم از خوشحالی قند دو دلم داشت اب میشد.
بلاخره بعد چند ساعت رسیدیم شمال مامان بزرگ و بابا بزرگ خیلی خوشحال بودن.
ولی بابا بزرگ احساس کردم رفتارش با من این دفعه فرق میکنه نگاهای خاصی میکنه بهم.
تا اینکه بعد فهمیدم کل جریان که اون نگاهاش برای چی بود.
بعد از اون سفر همیشه‌عاشق بابا بزرگم بودم که چه کارایی به خاطر خوشحالیم انجام میده.
از اونجا که اونجا یه حالت روستایی و باغ کنار خونه از بابا بزرگه و فصل میوه هم بود رفتیم منو بابا بزرگ هم به میوها اب بدیم هم اینکه میوه هم بچینیم.نگاهای عجیب بابا بزرگ لحظه به لحظه بیشتر میشد تا اینکه یه حرکت عجیبی کرد بابا بزرگ شوکه شدم فقط نگاش میکردم بله بابا بزرگم تنها کسی که بعد ا مامان بابام خیلی دوسش میداشتم.
میوه ی مورد علاقمو تو دستش گرفته بود و به من داد و گفت تولدت مبارک نوه ی گلم .وای باورم نمیشه.
اینکه چه هدیه ای داده بود بابا بزرگ مهم نبود برام اینکه تولدمو گرفته بود و منو سومرایز کرد خیلی برام مهم بود گفتم مرسی بابا بزرگ جونم.
مرسی دوستان ار اینکه با ما همراه بودین این داستانو گ۴تم که قدر بابا بزرگ و نامان بزرگاتون و همه عیزانتونو بدونین شاید فردایی نباشه.و هممون یه روزی دشتمون از این‌دنیا کوتاه میشه.وقتی کار از کار بگذره دیه فایده نداره پس همین الان عزیزانمونو با کوچیکترین بهنونه هایی دلشون رو شاد کنیم.
مرسی نظر یادتون نره
داستان سکس نوه و پدربزرگ داستان سکسی کون دادن من به بابا بزرگ داستان کوس و کون دادن من نوه به پدربزرگم سکس با محارم خانوادگی جدید ایرانی با بابا بزرک
