سلام به شمادوستان گلم من شهاب هستم و 20 سالمه قدم هم 174 هستش وزنم هم 79 کیلو هستش.
داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به پنج ماه قبله .اول از داداش خوشگلم بگم اونم اسمش سعید هستش و 15 سالشه.قدش هم 160 هستش.
منو اون از بجگی هم بازی بودزم و کلا با هم بودیم و با هم خیلی صمیمی هستیم.
داستان از اونجا شروع شد که یه روز مامان و بابا بهمون گفتن شما دو تا برادر و داداش جون جونی برین انباری رو تمیز کنین.
اول یکم بهونه آوردیم چون حق داشتیم انباری خیلی بزرگ بود و تمیز کردنش حداقل چند روز زمان میبرد.
تازه اینو هم در نظر بگیرین کلی موش و لولو دیه هم هست که ما کلا از موش و این چیزا خوشمون نمیاد.
بلاخره با اسرار زیاد مامان من و داداشم تسلیم شدیم و با هم رفتیم انباری رو تمیز کنیم.
وقتی منو داداشم سعید رفتیم چون اون کوچیکتر از منه بهش گفتم تو تمیز کن من برم آب بخورم بیام.
البته اون میدونست که من میخوام بپیچونمش ولی از اونجایی که داداش بزرگشم مجبوره چیزی نگه و به روی خودش نیازه.ولی خوب یه جوری نگام کر انگار که میدونه و خر نیست.
منم بهش گفتم بابا میدونم چی تو کلته من میرم آب میخورم میام با هم تمیز میکنیم تو مسول جارو کردن باش من وسایلارو جا به جا میکنم.
البته اون موقع نزدیک به نوروز بود مجبور بودیم کل خونه رو خونه تکونی کنیم.
باز چند روز بعد هم قرار بود کلی از اقوام هم بیان.
من هم که رفتم آب بخورم پنج دقیقه هم که رفتم بازی کنم با گوشی که دیدم مامانم گوشمو گرفته گفت یا میری به داداشت کمک میکنی یا به بابات میگم گوشیو ازت بگیره تا چند ماه ادب شی.
هیچی مجبور شدم برم سمت انباری ولی یه چیز عجیب دیدم باورم نمیشد..
داداشم سعید خشکش زده بود یه چیز تو دستش گرفته بود و نفس نفس میزد.
رفتم سمتش که دیدم یه موش گنده تو دستشه و میگه بمیر ای بیشعور.
گفتم سعید چیکار میکنی از دست من عصبانی هستی رو اون موشه خالی میکنی.
ممنون دوستان از اینکه با ما همراه بودین این داستانو گفتم که بدونین وقتی که از یه چیزی عصبانی هستین رو بقیه خالی نکنین حتی اگه اون یه موجود جز انسان باشه به حقوق حیوانات احترام بزاریم.مرسی نظر یادتون نره
سکس من داداسم سعید تو انبازی خونه داستان سکسی گی ایرانی داستان گاییدن برادرم سعید داستان گی کون دادن سعید تو انبازی داستان گی خانوادگی جدید باحال شهوانی حشری