داستان من و بابا جونم

سلام دوستان من نوشین هستم و 25 سالمه قدم هم 167 هستش و معلم پایه ابتدایی هستم.

پنج سالی میشه که مادرم به رحمت خدا رفته. و منو بابام با هم زندگی میکنیم.

البته اینو هم بگم الان دیه از اون مدت تا الان همه ی کارهای خونه رو انجام میدم طوری که پدرم نیاز نباشه بره یه زن دیگه بگیره و من با نامادری زندگی کنم.

چند مدتی گزشت دیدم که بابا بهونه های الکی میاره الکی گیر میده همیشه هر کاری میکنم تو خونه یه کار دیه میگه انجام بده و منو کلافه میکنهو

یک روز که مثه همیشه از مدرسه میومدم خونه دیدم بابام عجیب بهم گاه میکنه و چیزی نمیگه هر چی صدا میزنم محلم نمیزاره منم از رو نمیرفتم هی صداش میزدم اخر گفت نیم ساعت دیگه بیا تو اتاق گفتم چیزی شده هیچی نگفت درو بست رفت تو وقتی که نیم ساعت گزشت با ترسو و لرز اومدم که بیام تو اتاق بابام گفت الان نیا 5 دقیقه دیگه بیا باورتون نمیشه هر ثانیه یه ساعت بود برام داشتم میمردم از فضولی.

بلاخره وقت موعود رسید و 5 دقیقه گذشت اومدم درو باز کنم که دیدم.

اتاق تاریک بود یهو لامپ روشن شد وای باورتون نمیشه از بابام انتظار نداشتم.

بابام این چند روزی که باهام مثلا قهر بود محلم میزاشت برام بساط جشن تولدمو انجام داده بود.

همین کارش واسم یه دنیا ارزش داشت خودمم یادم رفته بود تولدمه از بس مشکلات و گرفتاری هام زیاد بود.

ممنون از اینکه باهام همراه بودین این داستانو گفتم قدر خانواده هاتونو بدونید خصوصا پدر و مادراتون قبل از اینکه دستشون از دنیا کوتاه باشه همیشه همراهیشون کنیم و کمکشون کنیم و قدرشونو بدونیم.نظریادتون نره

 

داستان سکس دختر با پدر داستان کوس و کون کس دادنم به بابام داستان سکس حشری باحال خفن شهوانی محارم خانوادگی با پدر داستان سکسی محارم خانوادگی ساک زدن با کیر پدرم خوردن آب کیر بابام منو گایید

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *