داستان من و زندایی


کیانوش هستم و 31 سالمه قدم متوسط 180 هستش و 83 کیلو هستم و چشم هم عسلیه.

ماجرا از اونجا شروع شد که برای سفر رفته بودم خونه ی دایی رضام .

و میخواستم برای اولین بار به خونه ی جدیدشون برم وسایلمو برداشتم و حرکت کردم سمت اصفهان البته بدون هماهنگی رفتم آدرسشونو وقتی که برسم به اصفهان میخواستم ازشون بگیرم

بلاخره بعد از چند ساعت رسیدم اصفهان هر چی زنگ زدم به دایی گوشیو برنداشت.

البته حواسم نبود که دایی همیشه میره سفر های کاری و همیشه خونه نیستش سفرای کاریش طوریه که میرن لب مرز و ممکنه آنت نداشته باشن.تصمیم گرفتم به زندایی مریم زنگ بزنم.شمارشو گرفتم که جواب داد گفت کیانوش جان خوبی یادی از ما فقیر فقرا کردی گفتم تصمیم دارم بیام اصفهان فردا حرکت میکنم میشه ادرس خونه رو دقیق برام پیامک کنین.

ده دقیقه منتظر بودم که دیدم پیام اومد و ادرسو فرستاده بود.

میخواستم سوپرایز کنم زن دایی رو رفتم تاکسی گرفتم بعد بیست دقیقه رسیدم خونشون زنگ آیفون خونه رو زدم گفت بله شما گفتم همسایه بالایی هستم کسی خونه نیست درو باز کنین البته با لحنی حرف زدم که نفهمن کیانوشم

رفتم بالا که در بزنم دیدم یه مردی با زندایی صحبت میکنه میگنو میخندن.

تعجب کردم خیلی با خودم گفتم برگردم اگه بیام خدای نکرده اتفاقی میوفته.

دلو زدم به دریا رفتم در زدم .

زندایی اومد درو باز کرد که دیدم تعجب کرد از دیدنم.

اومدم داخل که دیدم یه مردی سریع رفت تو یه اتاق دیه گفتم چخبرا داییم کجاست گفت داییتو که میدونی همیشه تو سفرای کاریه دیدم یکی از اتاق بغلی اومد گفت به به کیانوش جان میگفتی گاوی گوسفندی چیزی میکشتیم سرمو برگردوندم دیدم این که داداش زنداییه.

ممنون دوستان از اینکه با ما همراه بودین این داستانو صرفا برا این گفتم هیچ وقت گول ظاهر رو نخورین و زود قضاوت نکنین.ممنون بدرود

داستان سکس من با زندایی کوس و کون کس دادن و کردن زن دایی سکس حشری شهوانی باحال و شهوتی با زن ندایی ساک زدن و خوردن سینه و پستان های سکسی زندایی گاییدن زندایی خشن زن شوهر دار سن بالا


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *