سلام به شما عزیزای دلم من مینا هستم خاطره ای که واستون میگم واس همین چند روز قبل هستش.
اول از خودم بگم مینا هستم 21 سالمه دانشجوی پرستاری هستمو قدم 171 هستش 65 کیلو هستم و همیشه میرم باشگاه و به اندامم توجه ویژه ای دارم.
ماجرا از اونجا شروع شد که من و دوستم میرتا برای انجام مراحل ثبت نام ترم جدید رفته بودیم دانشگاه که توجه منو به خودش جلب کرد و دوست داشتم با میترا بیشتر دوست بشم چون واقعا دختر خوبی بود.
مثه خودم باحال و شوخ بود از هر لحاظ عالی بود.
یه روز با خودم گفتم بیشتر باهاش باید آشنا بشم به بهونه رفتن به باشگاه بهش گفتم آبجی میترا پس فردا میای با هم بریم باشگاه.
اول قبول نکرد گفت منو چه به باشگاه تا اینکه مخشو زدم و کلی از مزایای باشگاه تناسب اندام و اینکه در آینده بخواد ازدواج کنه اندامش یکی از مهمترین ملاک های شوهر آیندشه برای ازدواج
بلاخره قبول کرد رفتیم بیرون براش لباس ورزشی خریدیم.
منم که لحظه شماری میکردم تا پس فردا که بریم باشگاه
بلاخره روز موعود رسید رفتیم دانشگاه چند ساعت که کلاسا تشکیل شدن بعد که کلاسامون تموم شدن رفتم پیشش گفتم آبجی بریم که داره دیر میشه باشگاه بیست دقیقه قبل باید اونجا میبودیم.
رفتیم باشگاه براش ثبت نام کردیم با هم ورزش کردیم و کلی چیز یادش دادم نهایت تلاششو کرد تا چیزی یاد بگیره و واقعا هم استعادد خوبی داشت و خیلی خوشش اومده بود چند مدتی بود که میرفتیم باشگاه منم گفتم یه روز بیا خونمون با هم تمرین کنیم.
قرار بود فرداش بیاد خونمونو منم حسابی فکر کردم که این سری چه اموزش هایی بهش بدم.
بله روز موعود هم رسید من هم که خیلی خوشحال بودم منتظر بودم زنگ زد بهم گفت 5 دقیقه دیگه میرسه اومد خونه تعارفش کردم تو خونه البته تو خونه کسی نبود و راحت تو حال تمرین می کردیم که یهو دیدم…
پایان قسمت اول
داستان لز حشری دو دختر ایرانی داستان سکسی لز من با میترا تو اتاق خواب لز شهوانی باحال لز واقعی لز ایرانی لز من و دوستم لزبین داستان سکس دو دختر همنجس باز داستان همجنس بازی داستان شهوتی خاطره سکس و لز